سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنیاد

نظر

 

 Foundation نوعی سریال علمی تخیلی است که واقعاً تضمین می کند که یک رویداد نامیده شود. بر اساس مجموعه‌ای از کتاب‌های آیزاک آسیموف، چیزی کمتر از داستان یک تمدن کهکشانی، هزاران سال پس از تمدن ما، اما همچنان الگوهای تمدن‌هایی را که اوج می‌گیرند و سقوط می‌کنند، ندارد. مسیحا، فرمانروایان، روشنفکران، افسانه ها، جنگ ها و غیره. "بنیاد" این دامنه عظیم را از طریق سفرهای احساسی مختلف بیان می کند، که شخصیت هایی دارند که از سیاره ای به سیاره دیگر می پرند، گاهی اوقات خود را به صورت برودتی منجمد می کنند تا چندین دهه بعد از خواب بیدار شوند. داستانی با جدول زمانی که به راحتی درهم می‌آید. این نمایش از جنبه های مختلف بسیار بزرگ است و ساختمان جهانی آن با عظمتش که هم کاربردی است و هم با جلوه های ویژه    IMAX ایجاد شده است همیشه چشمگیر است. گستردگی احساسی آن - روشی که واقعاً باعث می‌شود شما عمیقاً با این شخصیت‌های بسیاری که وجودشان از بین می‌رود احساس عمیقی داشته باشید - کمی سوال‌برانگیزتر است، اما نمایش شما را تا حد زیادی می‌کشد.

این حماسه که توسط دیوید اس. گویر و جاش فریدمن خلق شده است، بر فروپاشی تدریجی امپراتوری کهکشانی تمرکز دارد. جرد هریس نقش یک نابغه ریاضیدان به نام هاری سلدون را بازی می‌کند که با استفاده از اعداد و با مطالعه تاریخ دریافته است که امپراطوری که بر همه حکمرانی می‌کند ظرف 500 سال آینده فرو می‌پاشد (500 سال در محدوده «بنیاد» چیزی نیست. افشای این موضوع به صورت علنی او را به دردسر بزرگی می‌اندازد، همراه با افرادی که در کنارش کار می‌کنند - پسرخوانده‌اش، دستیار ریچ (آلفرد انوک)، و اعجوبه جدید گال دورنیک (لو لوبل)، که پس از ترک مدرسه برای مطالعه با هاری آمده بود. سیاره آبی که به روشنفکران نگاه می کند. این مکاشفه بزرگ با یک اقدام تروریستی عظیم در سیاره پرجنب‌وجوش ترانتور همراه است - تخریب ایستگاه فضایی که به مایل‌ها ارتفاع می‌رسد به نام پل ستاره‌ای که در قسمت آزمایشی مانند مار غول‌پیکری که در یک کلان‌شهر سقوط می‌کند، سقوط می‌کند و پاره می‌شود. سوراخی در آسمان دیجیتال بالا این یک سکانس تخریبی شگفت انگیز است، یکی از بسیاری از مواردی که نشان می دهد چگونه Apple TV+ سرمایه گذاری زیادی روی ظاهر سینمایی سریال می کند و با 100 میلیون کشته به پایان می رسد. پایان نزدیک است.

رهبران امپراتوری (که کلئون‌ها نامیده می‌شوند، اما بعداً در مورد آنها بیشتر خواهد شد) از ترس هرج‌ومرج بیشتر با اعدام مردی که این پیش‌بینی‌ها را انجام می‌دهد، تصمیم می‌گیرند که هاری، گلوریا و دیگر ذهن‌های درخشان را به سیاره‌ای دور از سکنه به نام ترمینوس تبعید کنند. در آنجا، بنیاد، نوعی راهنمای یادگیرنده برای تمدن بعدی ایجاد خواهند کرد تا بتواند بدون شروع کامل از صفر، آن را بازسازی کند. هاری با منطق و عقل به عنوان چراغ راهنما راه را پیش خواهد برد. او به جای پیروی از کلام خدا، از علم پیروی می کند. هاری در کشتی تبدیل به یک مسیحا می شود که همه را به ترمینوس می برد و سپس هماهنگی کوتاهی در پایان قسمت دوم به هم می خورد.

بنیاد وقایع اصلی این سقوط را تقریباً شاگرد به شاگرد ارائه می‌کند، و تردیدی ندارد که با شخصیت‌های جانبی مختلف جدا شود یا در زمان به این سو و آن سو بپرد. همراه با داستان گلوریا، سفر احساسی سالور هاردین (لیا هاروی)، یک سرباز و رهبر از ترمینوس، از یک جدول زمانی آینده وجود دارد. او به همراه پدرش (کلارک پیترز) و مادرش (جید هریسون) در حفاظت از بنیاد نقش مهمی ایفا می‌کند، در حالی که چشم‌اندازهایی از اتفاقی که با هاری و گال رخ داده است، دارد.

در سرتاسر این اودیسه‌ها، که در آن‌ها فقدان کار واقعی بر روی بنیاد باعث می‌شود همه این‌ها شبیه یک پیش‌گفتار ده ساعته به نظر برسد، داستان روی رهبران کهکشانی کلئون‌ها متمرکز است. آنها سه برادر مذکر هستند، کپی‌های ژنتیکی از کلئون اصلی، اما در سنین مختلف- برادر داون جوان (با بازی کاسیان بیلتون در قسمت‌های بعدی)، برادر میانسال (لی پیس)، و برادر سالخورده داسک ترنس مان). داستان تمرکز زیادی روی این سه نفر به عنوان شخصیت‌هایی دارد که بر این امپراتوری حکمرانی می‌کنند، به‌ویژه اینکه چگونه داون شروع به تفکر در فردیت فقدان خود می‌کند، یا دی با ساختارهای قدرتش و حقیقت پشت وجود خودش روبرو می‌شود. این سکانس‌ها برخی از بهترین مجموعه‌های عملی مجموعه را به نمایش می‌گذارند - نمایش عاشق رسمی است و دوست دارد مراسمی برگزار کند - اما توضیح اینکه چگونه برای داستان حیاتی هستند نیز دشوارتر است. عملکرد پیس مغناطیسی است، راهی که او خود را در میان مردمش حمل می کند اگر بخواهد بال در بیاورد، اما ایده همدردی با شخصیت هایی که تجسم زیادی در مورد آنچه تمدن ها، امپراتوری ها، کشورها را می کشند، به خوبی داستان نویسان ترجمه نمی شود. فکر.

من در مورد اینکه سریال بعد از قسمت دوم کجا می‌رود (دو قسمت اول برای اولین بار در دسترس خواهد بود) جزئیات خاصی را وارد نمی‌کنم، اما این «بنیاد» ریتم قوی‌ای ایجاد می‌کند که می‌تواند بسیاری از داستان‌های مختلف را به نمایش بگذارد. برای بقا در محیط های مختلف، خواه یک کشتی مرموز باشد یا چمن مشترک با افرادی از سیاره دیگری که می خواهند شما را بکشند. یک قسمت معمولی می تواند شما را از ترس وجودی Cleon به یک خفاش بیاندازدبین دو مسابقه فضایی متخاصم، و سپس شامل یک سفر انفرادی طولانی در یک سفینه فضایی (با بازتاب زیادی از خود)، در حالی که در زمان به جلو و عقب چشمک می زنید.

این علمی تخیلی بزرگ با محدودیت است. درگیر کردن مؤسساتی که در پشت وضعیت انسانی در طول مکالمه‌های خاموش هستند، بسیار بهتر از افزایش آدرنالین با یک دنباله مبارزه است (دعواهای میان فصل به وضوح از نور کم و ویرایش متزلزل سود می‌برند). سریال در نقطه‌ای غیرمعمول گیر می‌کند - بمب‌گذاری قسمت اول نشان می‌دهد که وقتی نوبت به اکشن می‌رسد باعث می‌شود که نمایش از جلوی بارگذاری احساس کند، و خطر مرگ یا زندگی با پیشروی نمایش بسیار نازک می‌شود، حتی اگر این سریال نیز این ویژگی را داشته باشد. هوای «زیاد وابسته نباش». با تمام اتفاقاتی که در سیارات مختلف می گذرد، نمایش آن چنانی که پایان کهکشان باید داشته باشد را ندارد.

اما "بنیاد" با نوید ابهت بصری خود می تواند توجه شما را از طریق این شیب ها به خود جلب کند. من متوجه شدم که در حال تحسین شکوفایی هستم مانند نورپردازی پیچیده یک سفینه فضایی، نقشه برداری دقیق از یک سیاره آبی که فقط برای چند عکس انتخابی می بینیم، یا طراحی لباس باورنکردنی نمایش که بافت خاصی را به افرادی از سیارات مختلف می دهد که با این وجود هنوز انسان به نظر می رسند. . باور نکردنی است که آنها چه مکان‌های واقعی برای این سریال پیدا کردند: حیاط‌ها، بناهای تاریخی، سالن‌های غارنشین، و اینکه چگونه به نظر می‌رسند در سیاره‌ای دیگر هستند، لباس‌های آرایش کرده‌اند. دکورها عظیم هستند و زمانی که یک محیط به وضوح فقط از صفحه سبز و جلوه‌های ویژه برای بهبود کار استفاده می‌کند، تفاوت اساسی ایجاد می‌کند - «بنیاد» با جادوی بصری که ما بیشتر به ستایش فیلم‌های گران‌قیمت عادت کرده‌ایم حمایت می‌شود. همچنین، امتیاز Bear McCreary ضروری است و در ساختن برخی از تحولات داستانی بزرگتر از زندگی به نظر می رسد.

وقتی آدم به اجراهای این سریال فکر می کند، بافت هم به ذهن خطور می کند. این طیف گسترده ای را ارائه می دهد و این پویایی به یکی از جالب ترین جنبه های آن تبدیل می شود. برخی از بازیگران، مانند کلارک پیترز، بیشتر برای اینکه چگونه در آینده صحبت نمی کنند، در ترکیب هستند. اما پس از آن، دمرزل، خدمتکار کلئون (لورا بیرن) که در صحنه دزدی می کند، وجود دارد که ناراحتی خود را در پشت یک حالت سلطنتی پنهان می کند تا حدی به این دلیل که یک ربات است. یا عملکرد هاروی، زیرا او به سالور صراحتی تقریباً شبیه کامپیوتر در نحوه صحبت و عجله سربازش می‌دهد و مونولوگ‌های او را با فوریت شروع می‌کند زیرا مشکلات کهکشان بیشتر و بیشتر بر دوش او می‌افتد. و جرد هریس به عنوان بزرگترین نماد سریال، دوست داشتنی، آگاه، مرموز، فریبنده و سلطنتی است. اجرای همه این قطعات در داستان جای می گیرد و به ایجاد ملیله آن کمک می کند.

یکی از بهترین ویژگی‌های «بنیاد» در واقع این است که برای همه مناسب نیست - سرعت آن نسبتاً تنظیم شده است که به نفع شخصیت‌سازی پر سر و صدا و متراکم است، و بر اساس این تصور ساخته شده است که مشترکان تشنه ورود به دنیای جدید علمی تخیلی هستند نه فقط برای عمل (چون آنها در اینجا کوتاه می آیند، قطعا). با وجود کاستی های پراکنده، جاه طلبی سریال خودش هیجان انگیز است. اگر مخاطبی را پیدا کند که برای آن ساخته شده است، به خوبی می تواند به سریال برجسته دیگری برای Apple TV+ تبدیل شود.